۱۳۹۰ اسفند ۱۶, سه‌شنبه

میرحسین موسوی، اسم رمز همه خواسته های بر حق ملت ایران / حضور خاتمی پای صندوق رای، تله رسانه ای برای پوشاندن حقایق بزرگ تر

شاید هیچ وقت نتوانیم درک کنیم که چرا وقتی البته فعالین جنبش سبز هم بنا به یک انتخاب اخلاقی و به احترام خون به ناحق ریخته شده شهروندان معترض از حضور در انتخابات نمایشی مجلس نهم امتناع کردند و با وجود اینکه میرحسین موسوی در تماس تلفنی خود اعلام کرد بر مواضع قبلی خود مبنی بر اینکه ” با توجه به تداوم فضای مجود هیچ امیدی به انتخابات آینده نیست “ ایستاده است، سیدمحمد خاتمی رییس جمهور اصلاح طلب تصمیم گرفت پای صندوق برود .



اما با گذشت بیشتر از ۴۸ ساعت از پایان اخذ رای، متاسفانه هنوز نمیدانیم که چه تعداد از شهروندان واقعا پای صندوق های رای رفته اند و از طرفی هم تمرکز رسانه های ستاد کودتا بر شرکت خاتمی در این انتخابات برای تحت الشعاع قرار دادن موضع جنبش سبز و قریب به اکثریت شهروندان نشان می دهد که حضور خاتمی پای صندوق رای، تله رسانه ای برای پوشاندن حقایق بزرگ تری است.



به نظر می رسد که این حقیقت بی رغبتی طیف گسترده ای از شهروندان واجد حق رای برای حضور در انتخابات دوازدهم اسفند و شکست نمایشی باشد که با کنترل خبرنگاران خارجی و پوشش هدایت شده روند انتخابات شکل گرفته است. پای صندوق نرفتن بسیاری از کسانی که احساس کردند انتخابات دیگر نمی تواند راه سودمندی برای تبیین مطالبات و پیگیری خواسته های بر حق آنها باشد مساله ایست که نباید تحت الشعاع رای دادن خاتمی قرار بگیرد.



مجموعه وقایعی که از بیست و دوم خرداد ۸۸ تا امروز در فضای سیاسی و اجتماعی ایران به وقوع پیوسته است و نوع مواجهه میرحسین موسوی با این تحولات به گونه ای بوده است که به نظر می رسد کسانی که در حال حاضر از میرحسین موسوی نام می برند، نه از یک لیدر سیاسی و نه از یک کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری دهم بلکه از نمادی صحبت می کنند که همه خواسته های بر حق ملت ایران را بیان می کند و به بیان دیگر، میرحسین موسوی در حال حاضر اسم رمز همه خواسته های بر حق ملت ایران است و آنچه که از مواضع او می توان دریافت مطالباتی است که همه شهروندان معترض به فضای موجود را با هر گرایشی تحت پوشش قرار می دهد.



از این رو شاید بتوان فهمید که چرا خبرگزاری فارس و طرفداران وضع موجود تلاش دارند با تحریک بعضی فعالین جنبش سبز به موضع گیری علیه خاتمی، بینش و مواضع میرحسین را تحت الشعاع قرار دهند. شاید دو یادآوری کمک کند تا بتوانیم بهتر مساله انتخابات مجلس نهم و رویکرد کلی جنبش سبز در برابر آن را مورد بررسی قرار دهیم:

۱. در پاییز ۸۸ میرحسین موسوی در بیانیه شانزدهم خود با طرح سوال در باب چیستی جنبش سبز و تاثیرات آن نوشت :« جامعه ما اینک شگرف‌ترین تحولات را تجربه می‌‌کند؛ بعد از حوادثی که چند ماه گذشته به خود دید کیست که بتواند این حقیقت را انکار کند؟ ماهیت دقیق این دگرگونی چیست؟ این بزرگترین سوال برای ما و برای مخالفان ماست. آنان نیز اگر بدانند که چه رویداد عظیم و مبارکی در راه است، کلاه‌خودها و چوب‌دستی‌هایشان را کنار میگذارند و به دنبال ابزارهایی برای پرستاری از این گیاه پاک که در خاک ما جوانه زده است می‌روند.»



او برای تشریح چگونگی بروز این تحول در متن جامعه ارجاع حافظه مخاطبان به روزهای پیش از انتخابات دهم را لازم دیده بود تا مخاطبان او بتوانند با مقایسه آنچه قبل و بعد از جنبش سبز لمس کرده بودند جهت و جریان این دگرگونی را درک کنند « در میان زیبایی‌های بسیاری که روزهای پیش ازانتخابات را نورانی می‌کرد زیباترین پدیده جمع شدن مردمی از سلیقه‌های گوناگون گرداگرد هم بود. آنها برای آن که به این کار موفق شوند تفاوت‌ها و تنوع‌هایشان را کنار نمی‌گذاشتند، بلکه به رسمیت می‌شناختند. کسی لازم نمی‌دید که برای شرکت در این یکرنگی هویت خویش را از دست بدهد و دیگری شود … » از نظر موسوی این یک نشانه آشکار برای فهم جنبشی بود که هدف خود را نه براندازی نظام حکومتی تعریف کرده بود و نه به بازی قدرت در درون مناسبات فاسد سر تعظیم فرود می آورد!



۲. خرداد ماه ۸۹ میرحسین موسوی که بیشتر از یک سال است در حبس خانگی است در بیانیه هجدهم خود و در تبیین ارزشهای جنبش سبز آورده بود « جنبش سبز یک جنبش مدنی است که پرهیز از خشونت و حرکت در چارچوب موازین مبارزه مدنی را سرلوحه خویش قرار می دهد. این جنبش با اعتقاد به اینکه “مردم” تنها قربانی خشونت در هر زمینه ای خواهند بود، گفتگو، مبارزه مسالمت آمیز و توسل به راهکارهای غیر خشونت آمیز را ارزشی خدشه ناپذیر می داند. جنبش سبز با توجه به شرایط و مقتضیات، از کلیه ظرفیتهای مبارزه مسالمت آمیز استفاده خواهد کرد. »



با این دو یادآوری می توان فهمید که اگرچه رویکرد اخلاق گرایانه میرحسین در باره انتخابات مجلس نهم بوده است ، اما در عین حال نباید موضع خاتمی در حضور بر سر صندوق ها را تقابل وی با میرحسین دانست ؛ چرا که در دیدگاه موسوی استفاده فعالین جنبش از همه ظرفیت های قانونی و راهکارهای مسالمت آمیز برای پیگیری خواسته های ملت ایران قابل پذیرش است.



آنچه میرحسین موسوی در متن جنبش سبز می دید به یک معنا زمینه های تحول در خودآگاهی ملی و گفتمان عمومی بود، تحول در گفتمان عمومی از حذف و منفعت طلبی بسوی پذیرش مخالف ، به رسمیت شناختن دیگری و اصالت مدارا .
این تحول، تحولی است که در ذهن و ضمیر آحاد جامعه ایران شکل گرفته است و هم در داخل جنبش سبز و هم در بین مخالفان طی دو سال گذشته می توان نشانه های بسیاری را مشاهده کرد از اینکه منطق به رسمیت شناختن و احترام به مخالف در خودآگاه و ناخودآگاه افراد حائز ” مطلوبیت ” گشته است و  نیان رفتار حذفی توسط دستگاههای حکومتی هر روز بیشتر مورد اعتراض قرار می گیرد! پیروزی که موسوی در نتیجه این تحول گفتمان می دید پیروزی قاطع و به نفع آحاد ملت بود، چرا که اگر به مانند بهمن ۵۷ پیروزی ملت با فتح فیزیکی و جغرافیایی پایتخت حاصل می شد، چندان دور از ذهن نبود که به زودی مانند تجربه انقلاب طیف های گوناگون مبارزین در مسیر جنگ قدرت اسلحه را بسوی هم بگیرند؛ اما با تغییر ذائقه جامعه ایرانی از حذف و نفی و طرد مخالف خود به پذیرش و احترام به مخالفان مسیر دستیابی به دموکراسی و مطالبه گری ملت بازگشت ناپذیر می شود و با توانمند سازی فکری و اجتماعی مردمن نهادهای دموکراتیک جای نهادهای استبدادی را میگیرند. آنچه که موسوی در ورای شقاوت کودتاچیان و مظلومیت مردم می دید این بود که جنبش سبز می تواند برای مردم ایران « مدرسه دموکراسی » باشد و آموزش و تمرین رفتارها و باورهای دموکراتیک به واسطه این حرکت معنایی جز پیروزی ندارد.



بر همین اساس به جای قشری گری و جدا دانستن راه فعالین جنبش سبز از کسانی که به هر دلیلی تا به امروز در این جنبش قرار نگرفته اند و همچنین سیاستمدارانی که به هر دلیل روشی جز میرحسین موسوی اتخاذ کرده اند، تحمل و احترام به تصمیم آنها می تواند قدمی بسوی تقویت جنبش سبز باشد.



آنچه که این روزها تمامی طیف های فکری و سیاسی حاضر در جنبش سبز باید به خاطر داشته باشند، این است که دگرگونی و دگرگون خواهی که فصل مشترک همه فعالین جنبش سبز است، بیشتر از آنکه در تقابل سیاسی قابل دستیابی باشد از رهگذر گفتگوی انتقادی و اخلاقی در متن جامعه و نه فقط با سیاسیون شرکت کننده در انتخابات، بلکه با تمامی شهروندان ایرانی قابل دسترسی است؛ چرا که تقویت عقلانیت ارتباطی هم در فضای مجازی و هم در جهان واقعی ناگزیر گسترش حوزه عمومی و انسجام جامعه مدنی را نیز در پی خواهد داشت.