۱۳۹۰ اسفند ۱۵, دوشنبه

تهران: تقلبی به گستردگی یک کلانشهر

به آنچه شش نفرمان دیده بودیم اکتفا نکردیم. با دوستانی که معلوم شد آنها هم هر کدام ۴ یا ۵ نفره تصمیم گرفته بودند به شعبه‌های اخذ رأی سرکشی کنند تماس گرفتیم. پاسخ همه روشن بود: خبری نیست. تعداد شعبه ها را کم کرده بودند اما باز هم بسیاری از شعبه‌ها خالیِ خالی بود. یعنی دریغ از یک نفر. نزدیک‌های حسینیه ارشاد بودیم. مجری رادیو فریاد می‌کشید از فرط ازدحام جمعیت، راهبندان غیرقابل توصیفی در خیابان شریعتی ایجاد شده‌است. به اصرار، دوستمان را که پشت فرمان بود وادار کردیم به طرف حسینیه برود. می‌گفت حوصله گرفتار شدن در راهبندان را ندارد. بالاخره رفتیم: نه از راهبندان خبری بود و نه از ازدحام جمعیت. بالاخره چند قدم بالاتر گروهی بیست نفره را دیدیم که دور هم جمع شده بودند. نفهمیدم علی مطهری را دوره کرده بودند یا کس دیگری را. اما هر چه بود ازدحام برای رأی نبود. به تهران پارس، نارمک، نواب، آریاشهر و یوسف آباد سر زدیم تا بلکه محض نمونه یک حوزه اخذ رأی را ببینیم که صفی در مقابلش تشکیل شده بود. اما دریغ از یک حوزه "شلوغ". از ما ۵ نفر توی ماشین، فقط یک نفر در انتخابات دوره هشتم رأی داده بود. قسم می‌خورد که حداقل سه یا چهار برابر اینها آدم آمده بود. نوشتن اسم سی نفر وقت لازم دارد. از لحظه‌ای که وارد حوزه می‌شوی تا زمانی که خارج شوی -اگر هم به کسی در نوشتن برگه‌اش کمک نکنی- بیست دقیقه وقت لازم داری. یعنی ۴ یا ۵ برابر وقتی که برای رأی دادن در ریاست جمهوری نیاز داری. ۲۲ خرداد ۸۸ ساعت ها در صف ایستادیم. اما اینجا طولانی‌ترین صفی که دیدیم از بیست و چند نفر تجاوز نمی کرد.
ساعت ۷ شب بود که برگشتیم. مجری رادیو همچنان مشغول فریاد زدن بود و داشت اعلام می‌کرد که در برخی حوزه‌ها ازدحام به حدی بوده که ساعت رأی‌گیری را تمدید کرده‌اند!. نمی‌دانستیم بخندیم یا گریه کنیم.
شنبه در اداره به سراغ دو نفر از همکارانی که در زمره معدود ولایتمدارانِ پاک‌سرشتی هستند که می‌شناسم رفتم. از آنها اوضاع را در حوزه‌هایی که خودشان رأی داده بودند پرسیدم. با شرمندگی گفتند که در حوزه های [....] خبری نبوده است. یکی‌شان می‌گفت ما خانوادگی رفتیم. همسر و مادر و دو تا از فرزندان که یکی‌شان به سن رأی رسیده بود. گفت غیر از ما، سه نفر دیگر در حوزه بودند. همین؟ همین. همینطور در این فکر بودم که ما که می‌دانیم، خودی‌هاشان هم که می‌دانند، پس این دروغ‌ها را برای چه کسی می‌گویند که دیدم سایر همکاران جمع شده‌اند و عکس‌هایی را که با موبایل‌های‌شان از حوزه‌های برهوتی گرفته‌اند به هم نشان می‌دهند؛ آنهم بدون نگرانی از چپ‌چپ نگاه کردنِ سایر همکاران ولایتمدار.
سایر خبرها را همه شنیده‌ایم و خوانده‌ایم. ماجرای کم شدن دو میلیون و ۴۵۰ هزار نفری تعداد واجدین شرایط در استان‌های تهران و البرز. غلطیدن علی مطهری به نزدیکی‌های مرز نفر سی‌ام. کاتوزیان که در ۵۵ نفر اول هم نبود. و مجریان و خبرنگارانی که حالا دیگر از حماسه بزرگ حرف می‌زنند. تهران است دیگر، تقلبش هم مانند چیزهای دیگرش باید در مقیاس کلان باشد.
از آن روز دائماً از خودم می‌پرسم "رأی نیاوردگان" این انتخابات چکار خواهند کرد؟ به این نتیجه رسیدم که به احتمال زیاد همان کاری را خواهند کرد که در این چهار سال مجلس کرد، یعنی تقریباً هیچ. فکر می‌کردم چرا این همه خفت و خواری را تحمل می‌کنند؟ جوابی نداشتم. فکر می‌کردم این مجلس حتی از مجلس قبلی نیز کمتر در رأس امور خواهد بود و دست دولت برای دزدی و زبانش برای دروغگویی بازتر خواهد بود. و ده‌ها فکر و سؤال دیگری که همه بی‌جواب بوئنئ. در این وانفسا فقط یک فکر کمی آرامم می‌کرد؛ اینکه بالاخره حقیقت در جایی هست و روزی - نه خیلی دور و نه خیلی دیر- آشکار خواهد شد.