۱۳۹۰ اسفند ۱۰, چهارشنبه

مادر اشکان سهرابی: بارها به دادسرا رفتیم اما جز اینکه اعصابمان را خرد کنند، جوابی به ما داده نشد.متاسفانه کسی پاسخگوی کشته شدن فرزندم نیست و ما که نمی توانیم کاری انجام دهیم.

اشکان سهرابی دانشجوی سال دوم رشته آی تی دانشگاه قزوین بود که در روز سی ام خرداد سال ۸۸ بر اثر اصابت گلوله ماموران امنیتی به شهادت رسید.

زهرا نیک پیما در آستانه سومین نوروزی که اشکان به شهادت رسیده است از این درد سنگین به “جرس” می گوید: “احتیاج به گفتن نیست که در این مدت چه روزهای سیاه و تیره ای بر ما گذشت و چقدر در غم از دست دادن اشکان افسوس خوردیم و ناراحت هستیم. واقعا گفتن از آنچه بر ما رفت، سخت است.

اینقدر عمق فاجعه زیاد است که با اینکه نزدیک به سه سال از شهادت او می گذرد اما حفره ای که در قلبمان ایجاد شده هنوز پر نشده است و مطمئن هستم این حفره همیشه خالی خواهد ماند. غم از دست دادن پسرم آنقدر سنگین است که زبانم قاصر از گفتن است. آنقدر خوب و مهربان بود که هر وقت یاد حرفها و کارهایش می افتم، قلبم آتش می گیرد و وقتی یاد محبت هایش می افتم، گریه می کنم: گریه می کنم بخاطر نبود و از دست دادنش ، گریه می کنم بخاطر اینکه ناجوانمرانه او را کشتند، گریه می کنم…”

با گذشت نزدیک به سه سال از شهادت وی اما هنوز آمران و عاملان قتل او مشخص نشده است. مادر او همچنان می خواهد پاسخ سوال خود را بداند که چرا و چه کسی فرزند او را کشته است؟

خانم نیک پیما در خصوص وضعیت پرونده اشکان و بی پاسخ ماندن پیگیری هایش تصریح می کند: “متاسفانه کسی پاسخگوی کشته شدن فرزندم نیست و ما که نمی توانیم کاری انجام دهیم. اما فقط از خدا می خواهم خودش تقاص اشکان من را بگیرد. از قدیم هم گفته اند که خون به ناحق ریخته هیچوقت بر روی زمین نمی ماند. یکی دو تا نامه از دادسرا آمد اما ما مراجعه نکردیم زیرا بارها رفتیم اما جوابی به ما داده نشد و جز اینکه اعصابمان را خرد کنند چیز دیگری نبود. من هنوز پاسخ سوال خودم را نگرفته ام که چرا و چه کسی بچه من را کشت؟ برای چه جوان بیست ساله من که دانشجوی این کشور بود را کشتند؟ مگر او غیر از آزادی چه می خواست؟ فقط یک دستبند سبز به دست داشت و گفت “رای من کو؟” اشکان من هم مثل بقیه جوانان برای آزادی رفت آیا جواب او گلوله بود؟! اما مطمئن هستم قلب سوخته یک مادر جوابش را خواهد گفت، وقتی مادری از ته دل آه می کشد قطعا جواب می گیرد…”

مهندس میر حسین موسوی یکی از رهبران جنبش سبز که هم اینک در حصر و حبس است بعد از به شهادت رسیدن اشکان به خانه این شهید راه سبز رفت و با خانوده او اظهار همدردی نمود. او در این دیدار تاکید کرده بود که “هیچ خون بر زمین ریخته ای هدر نمی شود.”

مادر شهید اشکان سهرابی با آرزوی آزادی میر حسین موسوی و مهدی کروبی از حصر، از علاقه اشکان به میر حسین موسوی گفته و خاطر نشان می کند: “اشکان در انتخابات گذشته در کنار مردم به میر حسین موسوی رای داد و خیلی او را دوست داشت. به او اعتقاد داشت و مچ بند سبزش هم به دستش می زد. بعد از شهادت اشکان هم آقایان موسوی و کروبی به منزلمان آمدند و با ما همدردی کردند. الان هم امیدوارم هر چه زودتر آقایان موسوی و کروبی آزاد شوند، زیرا می دانم واقعا حق هستند.”

این مادر دردمند با اشاره به خاطره های زیبای فرزندش، ادامه می دهد: “اشکان تنها پسرم بود. خاطره های خیلی خوبی با او داشتم. او همیشه با من است و الان تنها با یاد اوست که زندگی می کنم و همیشه در کنارم است و با او حرف می زنم. اشکان خیلی میل به زندگی داشت. خاطرم است که اشکان می دانست آرزوی من قبولی او در دانشگاه است. به خانه دوستش رفته بود که از روی اینترنت اسامی قبول شدگان را ببیند. مادر دوستش برایم تعریف می کرد که وقتی اسم اشکان را جزو پذیرفته شدگان دیدیم گفتم بروم شیرینی بیاورم اما اشکان گفته بود نه باید بروم سریع به مادرم خبر بدهم چون می دانم خیلی خوشحال می شود. وقتی اشکان به خانه آمد و گفت قبول شده انگار تمام دنیا را به من دادند و اینقدر گریه کردم و بغلش کردم و بوسیدمش.

اشکان گفت خوشحالم که توانستم قلبت را شاد کنم و زحماتت را جبران کنم. اما چه شادی کوتاهی…متاسفانه نگذاشتند این شادی پایدار بماند. اشکان سال اول رشته آی تی را در دانشگاه قزوین تمام کرده بود و فوق العاده بچه باهوشی بود و در عرض دو، سه ماه درس خواندن توانست در کنکور قبول شود و به یکی از دانشگاههای خوب وارد شود. خودش می گفت اگر کمی بیشتر خوانده بودم حتما در صنعتی شریف قبول می شدم. اما همیشه می گفت بخاطر تو دانشگاه رفتم وگرنه امیدی به زندگی در جوانان در ایران نیست.”

او با تاکید بر اینکه این غم برای همه اعضای خانواده سخت است می افزاید: ” دخترم هم از غم از دست دادن برادرش در خفا گریه می کند و قلبش می گیرد و دلتنگ اوست. از اینکه برادرش نیست که پشتیبان او باشد و مثل یک دوست در کنارش باشد. این غم همیشه با اوست و خیلی گریه می کند.”